سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با درد خود بساز چندانکه با تو بسازد . [نهج البلاغه]
مهر و مهرورزی
>>فرزانه بابامحمدی ( یکشنبه 86/1/19 :: ساعت 8:13 عصر)

محبت اکسیری است که در پناهش جان رونق حیات می یابد و خار ارزش گل پیدا می کند.کیمیایی است که خاک را به طلا بدل می کند و زیستن را معنای بودن می بخشد.زمستان جان به امیدش جامه ی بهار به تن می کند و تن تن پوش پاییز زندگی با یاد حضورش رنگ و جلایی دیگر می گیرد.راستی کدام یک از ما قادریم بی بودنش بودنمان را تحمل کنیم؟و در نبودش زندگی کنیم؟که هر جا نفسی بر اید به همت وجود اوست و چون فرو رود به امید حضورش خداوندی را سپاس که رحمان است و رحیم و راستی که چه زیباست تا در رحمت بی منتهایش رحمان را بر رحیم سبقت می دهد و این گونه درد امید را روانه ی جام دل ها می نماید.رحمانی که چتر رحمت بی منتهایش سایبانی است بر سر تمامی کائنات و چراغی است فرا راه انان که دنبال طریق هستند.خدای مهربانی که مهر در پناهش معنا می شود و محبت با تفسیر او معنایی دیگر می یابد و دامنه ی لطفش ان قدر وسعت می یابد که در تمام هستی ذره ای را نمی یابی که بر ان سایه نداشته باشد و لحظه ای را نمی بینی که در ان جاری نباشد و راستی چگونه می توان تصور کرد که بود و در پناهش نبود ماند و از او مدد و مهر ندید که امدنمان با مهر است و رفتنمان با امید حضور در امانگاه پر مهرش.

خشمش از سر مهر است و بی مهر خشمی ندارد و ثابت می کند که بدون مهر نمی توان غضب داشت و خشم نمود.ما بندگان اوئیم که در مهر و خشم از او الگو گرفته ایم و او را تصویر مجسم مهر می دانیم و در این صورت خشمش را نمودی از مهر می خوانیم و اگر خشم و غضبی می بینیم گاه گاه است و محدود و ان هم مقدمه ی حضور مهری نا محدود است و اگر خشونتی یافته ایم ابراز تداوم یک مهر پایدار به او اقتدا کرده ایم و از او خواسته ایم که جز مهر نخواهیم و در پناه مهرش خشم را معنایی دیگر بخشیم
  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 0
بازدید دیروز:  0
مجموع بازدیدها:  6820
منوها
» درباره خودم «


مهر و مهرورزی

» آرشیو مطالب «

بهار 1386

» لوگوی وبلاگ «